آرشیدا جونمآرشیدا جونم، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
مامان آرشیدامامان آرشیدا، تا این لحظه: 26 سال و 2 ماه سن داره
بابا آرشیدابابا آرشیدا، تا این لحظه: 30 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
پیوند عشقمونپیوند عشقمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
همخونه شدنمونهمخونه شدنمون، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

ツبهانه ای برای زندگیツ ♥♥♥آرشیدا♥♥♥

من اومدم با تاخیر

1394/10/18 18:19
158 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان جونمحبت

سلام فندق کوچولوی من خوبی جیگر مامان؟

الهی مامان دورت بگرده که شدی همه هستی من و باباییمحبت

مامان جونم عسلم گلم من هنوز نمیدونم دخمل طلایی یا پسمل بلا

برا منو وبابایی اصلا فرقی نمیکنه گلم فقط سالم باشی برا ما کافیهچشمک

مامان جون معذرت میخام که دیر اومدم آخه تو که همرامی میدونی مامان میره مدرسه و امتحان و... بعدشم دیگه از حالم که بعضی وقتا خیلی بد میشه که خبر داری ولی مامان جونم اینا همه شیرینه بخاطر تو شیرینه عزیزکمزیبا

جیگرطلای مامان سه شنبه 6 دی با مامان جون(مامان بابا) رفتیم سونو گرافی اما شما پشتت به ما بود قندکم

ما مجبور شدیم بیایم و با مامانی ی چیز شیرین بخورم ولی مامانت هوس شیرموز کرد و رفتیم شیرموز خوردیم اونم چی 2 تا لیوانقه قهه

خلاصه همه خانم ها با عاقاشون اومده بودن ما رفتیم دوباره داخل اتاق که صدای قلبتو شنیدم الهیییییییی دورت بگردم.. این صدای قلبت بهم ارامش خاصی داد گلم شما سالم بودی خداروشکربوسمحبت

رفتم خونه کلی با ذوق برا بابات تعریف کردم و .... بابایی دلش کلی آب شدزبان خخخخخخندونک

گفت از این به بعد من همرات میاااااامخندونک

جیگرم 10 بهمن باز نوبت سونو دارم که احتمالا جنسیتت معلوم میشهههههه هوراااااااا خیلی خوشحالمدلغک

الانم که فصل امتحانات منم مشغول درس خوندمگیج

دست همگی درد نکنه که هوای منو و شما جیگرطلا رو دارن مخصوصا بابایی گلت محبتمحبت

مامان جوووووووووووون منو بابایی عاشقتیممحبتمحبتمحبتبوسبوسبوس

 

پسندها (3)

نظرات (2)

محجوب بانو♡♡آقاسید
18 دی 94 18:55
به سلامتی عزیزم
⇦⇦مامان آرشیدا⇨⇨ツ
پاسخ
ممنون خانوم گل
مامان نجمه سادات
19 دی 94 15:42
وااااااااای عزیزمایشالا دفعه بعد بابایی هم صداشو بشنوه منم میرفتم مدرسه ولی روز اخر به مدیر مدرسه گفتم تا قیامت نمی بخشمتکلاس ما طبقه 3 بود به زور میرفتم تا بالا زنگای تفریح هم بخاطر شکمم که مدیر سفارش کرده بود نمیومدم پایین که بچه ها ببینن!مدیر میومد بالا می گفت:فلانی چ وضشه چرا شکمت درومده؟!چرا بچه ها فهمیدن اینقد این حرفا رو میزد کهه یه بار جلو همه بچه ها بهش گفتم کدوم یکی از این بچه ها با دیدن شکم من دلشون میخواد حامله بشن؟دیگه خفه شئ هیچی نگفت... دیگه بماند چه قضایا با اون مدیر نکبت داشتم!انشالله شما دیگه اذیت نشی عزیزم
⇦⇦مامان آرشیدا⇨⇨ツ
پاسخ
وااااااااا عجب مدیر بدی چقدر بی رحم بوده ممنون خانومی